|
خاطرات هرگاه به یادم افتادی.....به اسمان نگاه کن.....من انجا نیستم.....زیر خاکم....با خدایم حرف بزن
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
لینک دوستان
|
در جلسه ی امتحان عشق من مانده بودم و یه برگه ی سفید!یه دنیا حرف نگفتنی و یه بقل فقط مثل بچه ها بغض کرده بودم و به بقیه زل زده بودم که چه سریع یه چیزایی می نویسن و برگه هاشون تحویل میدن.بعضی ها با خط خوش می نویسن و بعضی هام فقط میخوان برگه هاشون پر شه!خدایا اما من باید چی می نوشتم؟نزدیک بود اشکم دربیاد.تنها مراقب امتحان خدا بود.نمی خواستم جلوی اون گریه کنم.ولی من هیچی بلد نبودم.یه جورایی از خدا شرمم گرفت.یه عمر داشت عاشقی یادم میداد و من هیچی هنوز یاد نگرفته بودم.یادمه خدا همیشه میگفت همه دوست داشته باشید ولی من قبول نمی کردم.اخه دلم واسه همه جا نداشت. با لاخره بغضم ترکید. داشت وقت تموم میشد.هق هق گریم همه سالن پر کرد اما هر کی اینقدر مشغوله خودش بود که من نمی دید. برگه ام پر شده بود از جای اشک هام.حسابی از کاری که کرده بودم پشیمون شدم. همیشه احساسم واسه خودم نگه می داشتم اصلا عاشق شدن تمرین نکردم.همیشه وقتی به یکی یه احساسی داشتم فکر میکردم دروغه.همیشه تنها بودم و از ترس اینکه کسی که دوسش دارم تنهاییم ازم بگیره تنهاش میذاشتم. اما الان......دیگه وقت تموم بود باید خودکارم کنار میذاشتم.دلم میخواست تو اخرین لحظات یه کاری بکنم. اخه مگه چیه؟بابا من عاشق تنهاییی هام هستی.عاشق اینکه مجبورم خوب از خودم مراقبت کنم چون میدونم اگه مریض شم کسی نیست که مواظبم باشه.عاشق اینکه وقتی دلم میشکنه خدا زود تر از همه به دادم میرسه چون میدونه من تنهام.عاشق اینکه همیشه دستام سرده سرده عاشق..... تصمیم خودم گرفتم.یک قلب کوچیک کنار برگم کشیدم و زیرش نوشتم:تموم قلبم و تموم عشقم مال اونیکه هیچ وقت نیومد پیشم و خلوتم بهم نزد......... و بعد همه برگه ها را بالا گرفتن.شک دارم که تو اون امتحان قبول شدم یا نه.اما الان دیگه خوشحالم چون خدا اومد پیشم و گفت :راه دارزی دارم.اون میخواد بازم چیزی یادم بده.اما من هنوزم با تنهایی هام خوشم و عاشق اونیم که همیشه تنهام گذاشته
    http://www.roozgozar.com نظرات شما عزیزان:
سلام خوبیی یه سوال اهل کجایی من مشهد بوس بای
سلام چطوری چرا بهم سر نمیزنی منتظرما ممنون.
سلام داستان جالبی بود من یکی که هنوز هم نمیدونم عشق چیه ؟؟؟؟؟؟؟
از نظر من عشق یک چیز باارزشی هست که هیچ وقت معنی شو نمیتوان فهمید . راستی دوست عزیز سعی کن که همه رو با یک دید نگاه نکنی . (واقعا شما پسرا همتون خنگ و منحرفید)
مگه زورکی سلام نمیکنم
ر ر آ میگم به عکس درباره وبلاگت نگاه کردی الان داری تو .... اون پسر نگاه میکنی. تو دهات شما به این میگن عشق
سلوم اولا برای چی مردم رو سر کار میذاری ؟؟ هان؟؟ دوما میخوای جوابشون رو بدونی :
1.چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد 2.باید قبض آن را پرداخت نکرد! 3.چون اگر هر دو تا رو بالا بگیرد می افتد! 4.آن را هل می دهیم و می زنیم کانال دو 5. چون ظاهرا چاره ی دیگری ندارد 6. چون فرق راست و چپشونو بلد نیستند 7.بقیشو بلد نیستم من که نگفتم مدرک دارم گفتم دکترا دارم ( چه ربطی داشت ) اگه میخوای مدرکمو ببینی باید صبر کنی تا از اون بالابالاها بیاد .... .gif){kind=small}
خوب باشه خودت خواستی:
1. چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ 2. برای قطع جریان برق چه باید کرد ؟ 3. چرا لک لک موقع خواب یک پایش را بالا می گیرد ؟ 4. اگر تلویزیون روشن نشد چه می کنید ؟ 5. چرا دود از دودکش بالا می رود ؟ 6. چرا بعضی با دو دست دست می دهند؟ 7. چرا اگر به کسي بگيد که در فضا 4 ميليارد ستاره وجود داره باورش ميشه ولي اگر بهش بگيد رنگ ديوار خيسه خودش با دست امتحان مي کنه تا مطمئن بشه؟ 8. اگر اين حرف درست باشه که ما به دنيا مي آييم که به ديگران کمک کنيم پس ديگران براي چي به دنيا ميان؟ 9. چرا مردم وقتي مي خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره مي کنن ولي وقتي مي خوان بپرسن دستشويي کجاست به پشتشون اشاره نمي کنن؟ 10. چرا گوفي روي دو پا راه ميره ولي پلوتو روي چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نيستن؟ یه سوالم اضافی دادم تا نمرتون بیشتر شه؟؟ هر کدوم 2 نمره ... موفق باشید که مطمئنم نیستید.
وقتی خـــدای مهربون بنده هاشو می آفرید. . .
با قلم طــــــــــــــلا نوشت قصه ی خوب سرنوشت. . . اما نوبت به ما که رسید. . . قلم نوک طلا شــــکـســت و با جوهر ســـــــــــــیــاه نوشت. . . قـصـــــــــــــه تـــــــــــــلـخ ســـــــــــرنوشـت. . . ممنون که به وبم سر میزنید، خیلی خوشحال میشم که نظر میدین ممنون مطالب جدیدتون خیلی قشنگ بود H_Darkness
 ساعت15:05---24 ارديبهشت 1390
bebakhshid eshtebah nazar dadam
ma ro sare kar gozashti?
اولا باید امتحان بدی دوما اصلا ببینم قبول میشی یا نه سوما اگه قبول هم شدی باید یکم صبر کنی تا مدرکت از اون بالابالاها بیاد ... خوب
.gif){kind=small} |
درباره وبلاگ  حرف های هست برای (نگفتن) حرف هایی که هرگز سر به (ابتذال گفتن) فرود نمی اورد و سرمایه ی ماورایی هر کس به اندازه ی حرف هایی هست که برای نگفتن دارد و خدا برای نگفتن حرف های زیادی برای نگفتن دارد هر کس به اندازه ایی که احساسش می کنند(هست) هر کس را نه بدان گونه که(هست)احساس می کنند بدان گونه که (احساسش)می کنند هست دکتر شریعتی
امکانات وب
document.write(" | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تبادل
لینک هوشمند
تنهایی.نمیدونم وقت امتحان چه قدر بود.شاید 5 دقیقه شاید1ساعت شاید1 ماه یا شایدم یه عمر!!!!!!اما برگم هنوز سفید سفید بود.هنوز خالی بود هنوز با هیچ جوهری خط خطی نکرده بودمش. دلتنگی هام نوشتنی نبود.باید چی می نوشتم؟
ورود
اعضا:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: